در انتظار کودکی بودم...
در انتظار کودکی بودم...کودکی که باید به دنیای مادرانه ام وارد میشد...از دوردستها...در انتظار اینکه بفهمی آیا اورا هم به اندازه عزیزترین فرد زندگیت آیسل دوست خواهی داشت؟ بیشتر از ده سال باآیسل بودم ...سالهایی که هر لحظه اش در قلب من حک شده...انتظار اینکه چطور در لحظه ای کوتاه قلبت را می رباید...انتظار اینکه آیسل هم به اندازه خودت خوشحال میشودچون به همان اندازه منتظر کودکی بود..
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی