آيسلآيسل، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 10 روز سن داره
الساالسا، تا این لحظه: 2 سال و 19 روز سن داره

ناز قیزیم

آنالیق حسلریمی بو وبلاگدا یازیرام کی ایللرین توزی اولاری ایتیرمسین

هفته ۶۶

چند شبه دیر میخوابی...و پا به پای من و آیسل بیداری...و البته بیشتر اتاق آیسل برات جالبه...مدادرنگی برمیداری و ازش دفتر میخوای...یا هندیسفریشو به گوشت میزنی...یا عصای کوهپیماییشو برمیداری..یا راکت رو که برداشتی دنبال توپ پینگ پنگی...از پارک رفتنت نگم که حتی دل بچه های کوچک رو هم میبری...دیروز ی دختر کوچولو با توپت بازی میکرد و موقع رفتنش به بابا مامانش میگفت هم توپ رو میخواد هم نینی رو..تا انتهای پارک با خنده و در حالیکه دستات رو باز کردی میدوی و من به دنبالت...چقدر علاقه به کتاب داری که حتی در کنج خلوتی میشینی و برای خودت میخونیش و دختر کوچولویی که آخر شبی برای خوابیدن مقاومت میکنه قاقا دیسن ...
29 تير 1402

هفته ۶۵

صبح بخیر کوچولو او منیم نازدان قیزیمدی کوچولو دوزدان نینیمدی آیری آدامین نینیلیسی آیری آدامین ببه لیسی ناین ناین ناین ناین اولمازیدی ...اصلا اصلا اولمازیدی سنده باشیوی دبتماغینان اصلا اصلا دیسن امروز دوتا اردک کوچولو داشتی..با دیدنشون کیف کردی و با آب بازیشون کلی شالاپ شولوپ کردی و خندیدی کارهایی که به نظرم جالب اومده جاروبرقینی ایستیسن پریزه تاخاسان بورکووی باشیوا تاخاسان هر نجور کارت الینده اولسا جیبینده اولماسا ایستیسن بابا کیمین مثلا جیبیوه قویاسان من حاماما گدنده حولمی گتیریسن قاپی قاباغینا هی تلاشداسان کالسکه وین کمرین وصل الییه سن آخشام پارکدا بیر نچه نفر توپ اوینوردی ...والیبال...سن کف الیرد...
22 تير 1402

هفته ۶۴

چقدر شادی های کودکانه ات زیباست...در پارک با آب حوض بازی میکنی...وقتی باد درخت ها رو تکون میده با طبیعت حرف میزنی...دوست داری توهم با راکت و توپ بازی کنی...و انگشتان کوچکت حرکت در کلاویه های پیانو رو بلدن...با کوچکترین صدای موسیقی و شعر به رقص و وجد در می آیی...و انگار به دنیا آمده ای که حتی کوچکترین زمان از زندگی را از دست ندهی...همیشه شاد باشی کوچولوی دوست داشتنی مامان😘 ...
15 تير 1402

هفته ۶۲

صبح بخیر کوچولو کتابای السا کوچولو گاهی باید پا به پایت با کوچکترین اداهایی که در می آورم بخندم تو عاشق خندیدن و بازی هستی...حتی خودت قوانین بازی رو تعیین میکنی...که توپها را جمع کنی در تختت..که لگوهایت را در جایش قرار دهی..که غذا را در ظرف کوچکت پر و خالی کنی...که حتی پرنده هارا هم با زبان کودکانه ات صدا کنی...که غذا را خودت بخوری لذت بخش تر است...که با کوچکترین آهنگ و شعری به وجد بیایی...و گاهی وقتی با اسباب بازی موزیکالت تنها میمونی کشفش میکنی...با آهنگش میرقصی...بویور گفتن هات منو کشته...و دست دادن هات که سرتو رو شونت میذاری و دست میدی سنه دیرم گدیروخ توپا دیسن بوب...اوردا پیشانی گوراخ دیسن میو میو سحر بابا چورح آلم...
1 تير 1402

هفته ۶۱

بو تازا مدلیندی🙂 سن یا سوزلری یرینده دانیشیسان یا نقش اوینیینده مثلا تلفنونان دانیشاندا ...بو جمله لری بو هفته سنن اشیتدیم..موخدییه دایانیب خیار ییییردون دیسن من ییرم...یا غذانی منه دیسن ور ییییم...من شوخلوخجان ایوای ایوای دیینده اللریوی اوست اشاغی آپاریب وای وای دیسن...یک دو دیسن..بویون بابانین بالا گوشوسون قولاغیوا توتوب دیسن حالا اوده دییر گتدی دردرلره صبح بخیر کوچولو ...
30 خرداد 1402

هفته ۶۰ ام

صبح بخیر کوچولو اوز نینیمیزدی السا...آیری آدامین ببه لیسی نینی لیسی اولمازدی کیییییییی!!!! و حرفهایی اینچنین که از احساسات مادرانه سرچشمه میگیرند و خنده ها و نگاه های مادر فرزندی را به اوج میرسانند...دوستت دارم السا کوچولوی مهربونم ...
21 خرداد 1402

هفته پنجاه و نهم

صبح بخیر کوچولوی قشنگم کم کم میتونی اشکال رو به مکعب جایگذاری بندازی و لگوها رو بچسبونی..و صدای سفره موزیکالت رو درمیاری...آهنگ از اسباب بازی موزیکالت باز میکنی و میرقصی هر هفته پیشرفت محسوسی داری...درکی که از محیط اطرافت داری منو شگفت زده میکنه...که چقدر زود این روزهای خاطره انگیزت دارن سپری میشن...تقریبا معنی مکالمه های روزانه رو متوجه میشی..وقتی بابا جورابهاشو میپوشه تو هم دمپاییهات رو میاری بهش میدی میگی گیدیر که بریم دردر وقتی از بیرون میام استقبالت وصف ناپذیره از فاصله نسبتا دور دستت رو به نشانه دست دادن میاری جلو و همینطور بهم نزدیکتر میشی...اصلا دست به چادرم میزنم هراسباب بازی که تو دستت باشی میاری به من ...
11 خرداد 1402

هفته پنجاه و هشتم

رنگ مورد علاقه...قرمز بازی مورد علاقه ...بده بستان...پر و خالی کردن...باز و بسته کردن تانیش آدامناری گورنده ال وریسن چقدر چیدن میوه از درخت رو دوست داری السا ادییییییی ...
4 خرداد 1402

هفته پنجاه و هفتم و روز دختر

این هفته با سفری کوتاه به تهران شروع شد...تو شروع به راه رفتن واقعی کردی یعنی بیشتر از سه چهار قدمی که میفتادی😘 السا دختر کوچولوی موفرفری قشنگم😘 روزتان مبارک آیسل و السا حرفهایی که این هفته شنیدم و تکرارشون نکردی فقط در موقعیت مناسب گفتی...رفتی بغل آیسل و گفتی آیسل گل گداخ...من خونه نبودم آیسل بلوزتو عوض کرده بود تا رسیدم خونه گفتی آیسل گیدیردی...جوراباتو آوردی و بهم گفتی گیدیر راه رفتن و حرف زدن و همه شیرین کاریات خیلی بامزه هستن...این عکس آخری ازت خواستم منو بترسونی و تو هم ی دستتو بالا میاری هم ی صدای ترسناک درمیاری ومیخندی آیسل قیزیم بویون مدرسه نین آخیر گونیدی...احتمالا گلن ایل...
28 ارديبهشت 1402
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ناز قیزیم می باشد