روز ولنتاین
او پسری کوچک و خجالتی بودکه بچه های کلاس اول علاقه ای به او نداشتند.در حالی که روز ولنتاین نزدیک بوداز مادرش درخواست کرد که یک غروب بنشینندو اسم همه بچه های کلاس رابنویسندتا او برای هریک از آنها هدیه ای درست کند.مادرش از این درخواست او خوشحال شد.او خیلی آهسته اسم هر یک از بچه ها را به خاطر می آورد آن را باصدای بلند می گفت و مادرش اسم ها را روی تکه ای از کاغذ می نوشت.او بینهایت نگران بود که مبادا اسم کسی را فراموش کند. آرمدبا فهرستی از هدیه های ولنتاین که باید آماده میشد با قیچی مداد شمعی و چسب کار می کرد.او به شیوه ای دقیق خوش ساخت وبا زحمت تلاش می کرد.او همین طور به پایین فهرست نزدیک میشد.وقتی کار هریک از هدیهها به پایان رسید م...
نویسنده :
مامان آیسل
19:05