آيسلآيسل، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 20 روز سن داره
الساالسا، تا این لحظه: 2 سال و 29 روز سن داره

ناز قیزیم

آنالیق حسلریمی بو وبلاگدا یازیرام کی ایللرین توزی اولاری ایتیرمسین

هفته ششم

تلاشهای تو برای گردن گرفتن چقدر از طعم مولتی ویتامین خوشت اومده بود...برعکس آیسل که اصلا دوست نداشت و تو قشنگترین لبخندها را میزنی🤗 تعجب تو از حرکت چرخهای اسباب بازی چوبیت نگاه پرمهر تو صدای زنگوله اسباب بازیت رو با نگاه از این طرف سرت تا اونطرف سرت دنبال میکنی ۴۰ روزگی دلبندم صبح بخیر کوچولو ...
5 خرداد 1401

هفته پنجم

چوخ دوزلوسان❤️ یکماهگی دلبندم تو میخوابی و من قلبم پر از دوست داشتن تو میشود...به سالهایی می اندیشم که پیش روی توست...و دعاهایی مادرانه که پشت سر توست..شادی سهم تو باشد کوچولوی دوست داشتنی من ...
28 ارديبهشت 1401

هفته چهارم

واکنش تو به لالایی هایی که باز میکنم سکوت و شنیدن است....حرکتلرینده چوخالیب مثلا بیر طرفه چونه بولوسن یا بالیشدان بیراز باشیوینان چینیوینن ایستیسن اوست طرفه گلسن ...
21 ارديبهشت 1401

هفته سوم

آیسل امروز که از امتحان برگشته چقدر خوشحال است...از نزدیک مدیر و معلم و دوستاش رو دیده و امتحانش خیلی راحت بوده...دیروز هم وقتیاز کلاس شنا برگشت این حس رو داشت مربی و دوستش رو دیده بود...خوشحالم با هم سن و سالات وقت میگذرونی چون واقعا یکی از نیازهای اساسی هر فردیه که در اجتماع باشه و روابط خوبی داشته باشه ...
14 ارديبهشت 1401

هفته دوم

به عروسکت توجه میکنی نگاه عمدی در آغوشم به حالت جنینی خودت را جمع میکنی...و ناخنی که به صورتت زدی چند بار لبخندت در بیداری را دیده ام...موهایم را در دستانت میگیری...امروز مطمئن شدم که مرا میشناسی..به صداها توجه میکنی مخصوصا عروسک موزیکالت و آهنگی که برات باز میکنم...و با حرفهایی که باهات میزنیم آروم میشی سن یاتمیسان...اوستووی چکیرم...باخیرام معصوم یاتماغیوا...یونگول یاتمیسان...گوزل یوخولار سنین اولسون برای اولین بار آویز تختت رو دیدی و عروسکاش رو با چشمات دنبال میکردی🙂 خواب در اتاق آیسل ...
10 ارديبهشت 1401

در انتظار کودکی بودم...

در انتظار کودکی بودم...کودکی که باید به دنیای مادرانه ام وارد میشد...از دوردستها...در انتظار اینکه بفهمی آیا اورا هم به اندازه عزیزترین فرد زندگیت آیسل دوست خواهی داشت؟ بیشتر از ده سال باآیسل  بودم ...سالهایی که هر لحظه اش در قلب من حک شده...انتظار اینکه چطور در لحظه ای کوتاه قلبت را می رباید...انتظار اینکه آیسل هم به اندازه خودت خوشحال میشودچون به همان اندازه منتظر کودکی بود.. ...
2 ارديبهشت 1401

فروردین ۱۴۰۱

دختر قشنگم تو خود بهاری...و شادی در چشمانت موج میزند...درس میخوانی...نماز میخوانی...روزه میگیری...عاشق بیدار شدن سحری هستی...و پر از عشق و هیجانی...دوستت دارم آنقدر که در تصورم نگنجد و واژه ها را کم بیاورم ...
16 فروردين 1401

این بچه ای هست که من تربیتش کردم؟

به ندرت پیش میاد رفتاری از تو ببینم که با حد و مرز مادرانه من فاصله بگیره...شاید ازت خیلی توقع دارم...توقعاتی که حتی از خودم هم ندارم....و از این لحاظ مادر سختگیری به حساب میام...طوریکه کوچکترین بی ملاحظه بودنت رو با این جمله غیرمستقیم همراه با شوخی این بچه ای هست که من تربیتش کردم؟ بیان میکنم..و تو فورا رفتاری رو که من در ذهنم ازت انتظار دارم رو انجام میدی...در مقایسه با هم سن هات همیشه متفاوت بودی...یک دختر کاملا مستقل که هر کاری رو میتونه مثل بزرگترها انجام بده..وقتی به همه کارهایی که تا بحال یاد گرفتی و میتونی و  به کارهایی که بی منت برام انجام میدی فکر میکنم متوجه میشم تو دختری فراتر از تربیت من هستی...تو فوق العاده ای عزیزم ...
16 اسفند 1400
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ناز قیزیم می باشد