باز هم تنگ غروب....
بازهم تنگ غروب....بازهم آوای رود
بازهم غریبم و......بازهم دریا سکوت
بازگفت خورشید ناز زپی ابر بدرود
بازهم غمگین شده چهره طاق کبود
میرسد پرنده ای بازهم ازره دور
بازهم غنچه گلی خفت در دامن کوه
آه باز چه حاجتی دارم از خدای خود ...که رساند تو را در این تنگ غروب
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی