ناز قیزیم

این روزها بادقت که نگاهت می کنم میبینم چقدر دلخوشیهای کوچک داری....مثلن چقدررر مدادو پاک کنی که معلمت بهت جایزه داده رو دوست داری......یا از حوله کوچکی که برات خریدم خوشحال شدی.....و درجمع دوستانه شادی....خوراکی های مورد علاقه ات هم شامل دلخوشیهایت هستند....دوست داری روی جدول خیابان راه بری...و کتابهای طنز یا فیلم های خنده دار برایت جالبند....و کارتونهایی که مفاهیم خوبی دارند.....آشپزی و خیاطی هم جای خودرا دارد....ورزش ...معلم شدن...لاک زدن..خرید کفش پاشنه بلند..کتاب خواندن...نقاشی...پیانو...ووو هنوز هم کتاب زبانی که از دبیر زیستم جایزه گرفتم دارم....هنوزهم نوشته های دوستانم را دارم....هنوز هم وقتی اتفاقی دوستی را بعد از چند سال میبینم و ...

صدای نم نم باران باز به گوش رعنا پیچیدست........شمیم خوش باران باز به دشت و به باغ پیچیدست پاییز باران پیاده خیس و بوی خاک بارانی ....فضایی که نفسسسس می کشی راه می روی ...خیس می شوی ودوست داری بنویسی از احساست وقتی باران می آید و تو بی نیاز چتری....رها رها رها ...

این هفت سال چقدر نزدیک است یا چقدر دور است؟؟من لحظه هایش را باتو زیسته ام...دوستت داشته ام ....عزیزترین کسی هستی که در کره زمین دارم...چقدررر به تو نزدیکم ...چقدر باتو کودکم....چقدررر باهم دوستیم!!!!....با این سنت هر فکر و رفتارم را می خوانی....همیشه دلگرمم می کنی با حرفهایی که از کمتر کسی در زندگیم شنیده ام....میدانی؟؟تو مرا باور داری دوست داری ...همان احساسی که همیشه به تو دارم....تو خیلییی بزرگتر از سنت می فهمی..امیدوارم همیشه شادباشی دوست دارم دستت را بگیرم به همه جای قشنگ دنیا سفر کنیم....همه قصه های شیرین دنیا را برایت بخوانم....از بالاترین جایی که می توانیم ستاره ها و ماه راتماشا کنیم....و تو بخندی ...از همان خنده هایی که می دانم ف...